کد خبر: ۹۲۲۲
۲۴ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۰

خواهر و برادر کاراته‌کار، دیگران را هم عاشق کاراته کردند

علاوه بر اعضای فامیل، محمد سعیدی که از سال ۸۰ تا ۹۰ مربیگری تیم کاراته کیوکوشین منتخب استان خراسان رضوی را به عهده داشت، توانست حدود ۳۰ قهرمان را هم به تیم ملی معرفی کند.

شاید آن روز که در باشگاه به تماشای حرکات رزمی عمویش نشست، فکرش را هم نمی‌کرد که روزی خود بانی گرایش خواهرها، برادرها، پسرعموها، پسرعمه‌ها، عمه‌ها، پسردایی‌ها و... به کاراته شود، اما عشق و انگیزه‌ای که محمد سعیدی در این یک‌دهه فعالیت در کاراته از خود نشان داد، زمینه گرایش ۵ خواهر و برادر و حدود ۳۰ نفر از اعضای فامیل را هم به کاراته فراهم کرد.

او بدون هیچ چشمداشت و با عشق و علاقه، به تمام این افراد آموزش داد و حالا بسیاری از آنان علاوه بر داشتن کمربند مشکی توانسته‌اند مقام‌های استانی و کشوری بسیاری را هم کسب کنند.

علاوه بر اعضای فامیل، محمد سعیدی که از سال ۸۰ تا ۹۰ مربیگری تیم کاراته کیوکوشین منتخب استان خراسان رضوی را به عهده داشت، توانست حدود ۳۰ قهرمان را هم به تیم ملی معرفی کند. تکتم سعیدی، خواهر محمد که دو مقام کشوری را در کارنامه دارد، امروز کنار او در این مصاحبه نشسته و تمام موفقیت‌های خود را مدیون کمک‌های برادرش می‌داند.

 

ورود به دنیای کاراته

محمد سعیدی که اکنون دان ۵ کیوکوشین کاراته، درجه ملی مربیگری و آخرین درجه داوری جهانی را در دست دارد، مانند بسیاری از بچه‌های محل خود ورزش را با فوتبال و از زمین خاکی شروع می‌کند.

می‌گوید: «آن زمان فوتبال کم‌خرج‌ترین بازی بود؛ تنها دو آجر می‌خواست برای تیر دروازه و یک توپ دوجلده، به همین خاطر بسیاری از بچه‌های محل به این ورزش رومی‌آوردند»، اما در ادامه راه با وجود اینکه محمد اعظم به باشگاه جوانان ابومسلم دعوتش می‌کند، فوتبال را رها می‌کند.

وی دلیل این تصمیمش را این‌گونه توضیح می‌دهد: «فوتبال حرفه‌ای دیگر مانند فوتبال محلی کم‌خرج نبود، به همین خاطر تصمیم گرفتم آن را رها کنم.»  

اما شور و انرژی فراوانی که در وجود محمد سعیدی بوده است، مانع جدایی کامل او از دنیای ورزش می‌شود. یک روز که به همراه عمویش به باشگاه ورزشی می‌رود و حرکات رزمی وی را می‌بیند، دل به این رشته می‌بندد. کم‌خرج‌تر بودن کاراته در مقایسه با فوتبال، همچنین حضور یک پشتیبان در این رشته ورزشی سبب می‌شود که محمد سعیدی آینده خود را در کاراته ترسیم کند.

 

آسیب‌دیدگی و خداحافظی از دنیای قهرمانی

گرچه خیلی زود پله‌های ترقی را طی می‌کند و به قهرمانی استان می‌رسد و یک دوره قهرمانی کشور را هم در کارنامه خود جای می‌دهد، به دلیل آسیب‌دیدگی، از انتخابی تیم ملی بازمی‌ماند.

می‌گوید: «شاید آسیب‌دیدگی بهانه بود؛ چراکه ورزش قهرمانی هزینه‌بر است و فدراسیون ورزش‌های رزمی هم هیچ حمایتی از ما نمی‌کند، به همین خاطر اگر بخواهی بالاتر بروی، باید از جیب خودت هزینه کنی و برای من هم بیشتر از این مقدور نبود.»

 

خواهر و برادر کاراته کار، با عشق و علاقه خود، دیگران را هم جذب کاراته کردند

 

ورود به دنیای مربیگری

با اینکه خود در ورزش قهرمانی موفقیت چندانی کسب نکرده، توانسته است با حمایت‌هایش افراد زیادی را وارد دنیای قهرمانی کند. او که از سال ۸۰ هدایت تیم کاراته منتخب استان را به عهده گرفته، در یک‌دهه فعالیت خود بیش از ۳۰ قهرمان را به تیم ملی معرفی کرده است.

یاسر خاوری قهرمان آسیا، قاسم حسین‌پور قهرمان جهان و امید رضوی قهرمان کشوری همه از شاگردان محمد سعیدی بوده‌اند. علاوه بر این تیم خراسان نیز در مدت مربیگری وی، مقام قهرمانی کشور و جهان را به دست آورده است.

محمد سعیدی، اما تمام این موفقیت‌ها را مدیون مربی خویش می‌داند و می‌گوید: «چندین‌بار خواستم به دلیل مشکلات گوناگون، ورزش کاراته را کنار بگذارم، اما هربار این حمید اثنی‌عشری بود که مانع می‌شد.

او که مدت ۸ سال در ژاپن آموزش دیده بود و مسئول سبک در استان بود، علاوه بر آموزش حرفه‌ای کاراته، به من انگیزه می‌داد و صحبت‌های او بود که باعث شد در کاراته بمانم. من هم سعی می‌کنم تمام آنچه او به من آموخته است، به شاگردانم منتقل کنم.»

 

در این ۲۴ سال یک‌بار هم دعوا نکردم   

- چطور شد که تصمیم گرفتید ورزشکار شوید؟
اولین سوالی که من از بچه‌ها هنگام ثبت‌نامشان، می‌پرسم همین است. بعضی در جواب می‌گویند می‌خواهم جنگجوی خوبی شوم. به این بچه‌ها می‌گویم اشتباه آمده‌اید، کاراته برای دعوا و جنگ نیست. شاید باورتان نشود، اما من در این ۲۴ سالی که کاراته کار می‌کنم، تابه‌حال یک‌بار هم دعوا نکرده‌ام.

حتی پیش آمده که سیلی خورده و جوابی نداده‌ام. برخلاف تصوری که برخی‌ها دارند، ورزشکاران کاراته آرام‌تر از هرکس دیگری هستند؛ چراکه آن‌قدر در تشک عرق می‌ریزند که بیرون از آن دیگر آرام می‌شوند. از اینها گذشته ما در سوگندنامه قسم خورده‌ایم که از هنرمان در جای دیگر استفاده نمی‌کنیم.

اما اینکه من چطور وارد ورزش کاراته شدم، بیشتر به خاطر کم‌خرج‌تر بودن آن نسبت به فوتبال و همچنین حضور عمویم (حسین سعیدی) در این رشته بود. در حال حاضر هم راضی‌ام؛ البته نه از لحاظ مالی بلکه معنوی.

- شنیده‌ایم که تمام خواهر و برادرهایتان رزمی‌کار هستند؛ در خانه پیش نیامده دعوا کنید؟
ما چهار برادر و دو خواهر هستیم که همگی رزمی کار می‌کنیم. برادر بزرگ‌ترم علی به من افتخار داد و به باشگاه آمد. در حال حاضر هم کمربند مشکی دان ۴ دارد.

خودم فرزند دوم هستم و کمربند مشکی دان ۵ دارم. برادر کوچک‌ترم کمربند مشکی دان ۴ دارد. مهدی برادر کوچک‌ترمان هم کمربند مشکی دان‌یک دارد. یک خواهرم هم کمربند مشکی دان ۳ دارد. خواهر دیگرم هم رزمی کار می‌کند.

بعد از فوت پدرمان در سال ۸۱ همگی سعی کردیم فرزندان خوبی برای مادرمان باشیم. همیشه هم احترام یکدیگر را نگاه می‌داریم و تاکنون پیش نیامده با خواهر و برادرمان بلند صحبت کنیم چه برسد به دعوا.

البته همیشه مبارزه و شوخی بینمان بوده؛ مثلاً شب‌ها که کنار هم تشک پهن می‌کردیم و می‌خوابیدیم، ناگهان پای من می‌رفت در شکم حسن یا پای حسن می‌خورد به شکم مهدی و این‌چنین بود که مبارزه میانمان شروع می‌شد! صبح مادرم می‌دید رخت‌خواب و فرش همه لوله شده، می‌گفت شما شب‌ها چه‌کار می‌کنید؟

- در کاراته احترام به سن‌وسال مهم است یا کمربند؟
ما در کاراته سلسله‌مراتبی داریم؛ به عنوان مثال شاگردی دارم که ۱۲ سال بیشتر ندارد، اما کمربند مشکی گرفته است. وقتی دیرتر می‌آیم، او شروع به تمرین دادن می‌کند. در باشگاه ما افراد بزرگ‌سال هم داریم. شاید باورتان نشود، اما پیرمرد ۶۰ ساله به این بچه ۱۲ ساله اُس (نوعی سلام احترام‌آمیز در کاراته) می‌دهد.

به بزرگ‌سالان باشگاه گفته‌ام این بچه زحمت بیشتری کشیده، چهارتا پیراهن بیشتر پاره کرده و کمربند مشکی گرفته، بنابراین باید به او احترام بگذارید، اما به محض اینکه تمرین تمام می‌شود، این بچه ۱۲ ساله می‌رود و دست پیرمرد ۶۰ ساله را می‌بوسد؛ چراکه در بیرون تشک باید به آن پیرمرد احترام گذاشت.

به طور کلی کلاس ما با نظم و احترام همراه است، حتی به بچه‌ها گفته‌ام اگر پدر و مادر از شما راضی باشند، یک درجه تشویقی بهتان می‌دهم.

- دیگر چه چیزی در کلاس مهم است؟
تحصیل که حتی مهم‌تر از ورزش است. همیشه به بچه‌ها توصیه می‌کنم در کنار ورزش از تحصیل غافل نشوند. زمانی که مسئولیت مربیگری تیم کاراته منتخب استان را به عهده داشتم، از دکتر نجفی، پزشک باشگاه ابومسلم که یکی از دوستانم هستند، خواستم برای بچه‌ها طوری برنامه‌ریزی کنند که آنها، هم بتوانند به درس‌شان برسند و هم به ورزش‌شان.

ایشان از بچه‌ها خواستند در طول شبانه‌روز هرکاری انجام می‌دهند، یادداشت کنند. به این ترتیب توانستیم ساعت‌های خلاء یا به قولی فاجعه را بیرون بکشیم. الان بسیاری از قهرمانان آن دوره لیسانس یا فوق لیسانس گرفته‌اند؛ به عنوان مثال آقای یاسر خاوری علاوه بر قهرمانی آسیا فوق‌لیسانس تربیت‌بدنی هم دارد، قاسم حسین‌پور علاوه بر قهرمانی جهان فوق‌لیسانس حسابداری دارد و...

حتی یک‌بار که متوجه شدم حدود ۵ نفر از بچه‌های باشگاه جاهدشهر تحصیل را به خاطر کار رها کرده‌اند، بسیار ناراحت شدم. نشستم و یک ساعت با آنان صحبت کردم. درنهایت به آنها گفتم شهریه کلاس را ندهید و پولش را در جیبتان بگذارید، اما درعوض درس بخوانید. الان همان بچه‌ها لیسانس و فوق‌لیسانس گرفته‌اند.

- تحصیلات خودتان چیست؟
اوایل که وارد کاراته شدم، تنها تا راهنمایی خوانده بودم. بعد ادامه دادم و دیپلم گرفتم. بعد‌ها که برای آموزش مربیگری به پاکستان دعوت شدم، تصمیم گرفتم در دانشگاه سند (که در رده سیزدهم جهان قرار دارد) ادامه تحصیل دهم. مدارک بین‌المللی من را به‌عنوان واحد عملی پذیرفتند، بعد از من دعوت کردند که به دانشگاه بروم.

وارد اتاقی شدم که حدود ۹ استاد حضور داشتند. دو فرد چاق و لاغر هم در آن اتاق بودند. از من خواستند به صورت علمی بگویم چگونه آنها می‌توانند به وزن ایدئال برسند. جدولی کشیدیم از ثانیه تا سال.

در ۴ ساعت توضیح دادم که ضمن اینکه باید در طول سال تمرین کرد، نباید از ثانیه‌ها هم غافل شد. خوششان آمد و مرا پذیرفتند. در آن دانشگاه مدرک کارشناسی گرفتم. اکنون هم دارم زبانم را تقویت می‌کنم تا برای فوق‌لیسانس ثبت‌نام کنم.

- از چه سالی به جاهدشهر آمدید؟
از سال ۷۵ در جاهدشهر ساکن شدیم. اوایل به جای مسجد امام خمینی (ره) یک سوله بود که ما در آنجا تمرین می‌کردیم. بعد‌ها با کمک بچه‌های بسیج و باشگاه مسجد را ساختیم؛ البته آن چیزی که ما در ابتدا ساختیم، بعد‌ها خراب کردند و طرح امروزی را ساختند.

خوشبختانه در حال حاضر طبقه پایین مسجد را اجاره و در آنجا باشگاهی برای بچه‌های محله دایر کرده‌ایم. همین‌جا جا دارد از شهرداری هم به‌خاطر کمک در تجهیز باشگاه تشکر کنیم.

 

خواهر و برادر کاراته کار، با عشق و علاقه خود، دیگران را هم جذب کاراته کردند

 

تکتم سعیدی: خانم‌ها باید ورزش رزمی یاد بگیرند

تکتم سعیدی که از بچگی در خانواده‌ای ورزشکار متولد شده است، با دیدن عشق و علاقه برادرانش به کاراته، جذب این رشته ورزشی می‌شود. او که حمایت‌های برادر را در پشت سر دارد، با تلاش و کوشش خود تا قهرمانی کشور پیش می‌رود و دو مقام قهرمانی کشوری را در کارنامه خود جای دهد.

بعد از آن، اما با تأکید برادر بر تحصیل، وارد دانشگاه شده و مدرک کارشناسی تربیت‌بدنی را می‌گیرد. وی اکنون در باشگاه ورزشی جاهدشهر به بانوان محله آموزش رزمی می‌دهد.

تکتم سعیدی که اکنون دان ۳ کاراته، درجه ۳ ملی دارد و داور فدراسیون است، در رابطه با تأثیر کاراته بر زندگی‌اش می‌گوید: «من همواره در باشگاه به بانوان می‌گویم برای خانم‌ها لازم است دست‌کم در یک رشته رزمی آموزش ببینند، اما متأسفانه امروز بسیاری از خانم‌ها به ورزش به صورت مقطعی و تنها برای چاقی و لاغری نگاه می‌کنند، در صورتی که باید ورزش را برای سلامتی و به صورت مداوم انجام داد.»

وی که در طول مصاحبه انرژی سرشاری دارد، می‌گوید: «به‌جرئت می‌توانم بگویم بچه‌های تربیت‌بدنی نسبت به سایر دانشجویان انرژی و روحیه بهتری دارند.»

محمد صبح زود از جاهدشهر راه می‌افتاد و می‌رفت طرق به بچه‌های آنجا آموزش می‌داد

 

آن‌قدر سرگرم بچه‌های دیگر بود که خودش را فراموش کرد

مادر که در تمام طول مصاحبه کنار فرزندانش نشسته و با چشمانی اشکبار صحبت‌های آنان را دنبال می‌کند، پس از پرسش ما درباره علت ازدواج نکردن آقامحمد طاقت نمی‌آورد و می‌گوید: «از زمانی که پدر بچه‌ها فوت کرد، محمد برای خواهر و برادرهایش پدری کرد. او کار می‌کرد و به خواهر و برادرانش می‌گفت بدون نگرانی از هزینه تحصیل درس بخوانند. علاوه بر این به تمام بچه‌های فامیل آموزش کاراته می‌داد.

الان حدود ۳۰ نفر از فامیل، کاراته‌کار شده‌اند که همگی زیرنظر محمد آموزش دیدند.

جدای از اینها محمدم برای بچه‌های دیگر هم پدر بود. صبح زود از جاهدشهر راه می‌افتاد و می‌رفت طرق به بچه‌های آنجا آموزش می‌داد. از بسیاری از آنها شهریه نمی‌گرفت و برایشان لباس هم می‌خرید.

گاهی می‌گفتم محمدجان چرا این‌همه راه تا طرق می‌روی، پولی هم که نمی‌گیری؛ می‌گفت وقتی من به این بچه‌ها ورزش یاد می‌دهم، آنها از مواد دور می‌شوند. همین که پدر و مادر اینها بگویند خدا پدرش را بیامرزد، برای من کافی است. محمد آن قدر سرگرم بچه‌های دیگر بوده که خودش را فراموش کرده. برای همین است که تاکنون ازدواج نکرده.»

 

اعتراف می‌کنم آن‌طور که باید، زحمات مادرم را جبران نکرده‌ام

این سوال و جواب‌ها از هر دو ورزشکار پرسیده شد، اما به دلیل نزدیک بودن افکارشان، بیشتر جواب‌ها یکی بود، به همین خاطر یک جواب را به صورت مشترک می‌گذاریم.

طولانی‌ترین روز زندگی: روز خوبی نبود. روزی بود که خیلی دیر و سخت گذشت. در آن روز سخت، پدرم بر اثر تصادف فوت کرد.
اولین پیروزی:
محمد: قهرمانی همراه با تیم منتخب استان. بزرگ و پیش‌کسوت در استان خراسان زیاد بود، اما اینکه قریب به یک دهه به من اجازه دادند هدایت تیم استان را به دست بگیرم، برایم موفقیت بزرگی بود. قبل از تشکیل تیم منتخب، خراسان زنگ تفریح تیم‌ها بود، اما بعد از تشکیل تیم منتخب استان، کار به جایی رسید که تمام استان‌ها از تیم ما می‌ترسیدند.  
تکتم: قهرمانی کشوری بهترین پیروزی من بود، اما اولین پیروزی‌ام، چاپ نامم در کتاب استعداد‌های درخشان بود.
اولین شکست: از دست دادن پدر.
یک آرزو: دوست دارم یک مدرسه کاراته (هومبو) در چندطبقه و برای رده‌های مختتلف سنی بسازم.
یک اعتراف: اعتراف می‌کنم به اندازه‌ای که مادرم برای ما زحمت کشیده است، نتوانستیم جبران کنیم. مادرم قوت قلب من است. خوشحالم که وقتی از خانه بیرون می‌روم، مادرم تسبیح در دست برای من صلوات می‌فرستد.
یک تشکر: از شهرداری تشکر می‌کنم، چون در این مدت سالن سرپوشیده و زمین ورزشی زیادی در محله درست کرده است. همچنین از آنان برای کمک در تجهیز باشگاه ورزشی خودمان تشکر می‌کنم. قبلا باشگاه ما موکت بود و همیشه پاهایمان زخمی می‌شد.
یک درخواست: از شهرداری می‌خواهم حمایت‌های خود را ادامه دهد. تشکر از قهرمانان جوان محله و همچنین جذب آنان در شغل‌های مرتبط، می‌تواند انگیزه خوبی برای جوانان ورزشکار محله باشد.
یک خاطره: پدرم فقط به تماشای یکی از مسابقات من آمد. وقتی پدرم را در حال تشویق خودم دیدم، چنان ذوق کردم که آن مسابقه را باختم. حتی حالا بعد از این همه سال وقتی یاد آن مسابقه می‌افتم، بغض گلویم را می‌گیرد. از والدین می‌خواهم بیشتر به تماشای مسابقات فرزندان خود بیایند؛ چراکه حضور آنان می‌تواند تأثیر بسزایی در نتیجه این مسابقات بگذارد.

* این گزارش پنج شنبه، ۲۳ بهمن ۹۳ در شماره ۸۸ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44